رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرسپید» ثبت شده است

عاشقانه ای برای تابستان

نسرین زبردست | يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ق.ظ | ۰ نظر

تو را به قامت بلند زوزهایت می شناسند

به پرتوهای پرفروغ آفتاب

به آب تنی داغ دشت با تن سرد جویبار

و باروری زمین، زیر نگاه های آتشین خورشید

 

تو را به خنکای دلچسب باد

و بازی سرانگشت نسیم

با تن سیز برگ ها می شناسند

به سایه های بیقرار باغ ها

و آرایش شاخه ها

با ریسه های میوه های رنگارنگ

 

تو را به طعم ترش و شیرین لواشک و زردآلو

و نوبرانه های بی تکرار فصل های سال می شناسند

به دل انگیزی غروب های طولانی ات

و خاطره آفرینی جای خالی قدم هایت

 

تو را، ای همه برکت، ای همه سرسبزی

و ای معنی بی پایان بخشندگی

به امتداد روزهای آفتابی ات می ستایم

و هرگاه عقربه های ساعت قلبت

روی دقیقۀ صفر بایستد

و پرندۀ زمان

آخرین ضربان نبض تو را بنوازد

من

در ابتدای جادۀ بارانی مهر

و در آستانۀ پرتکرار تقویم روزها

تولد دوبارۀ تو را

به انتظار خواهم ایستاد

 

به فلم

نسرین زبردست

 

اینستاگرام

zebardastnasrin

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

 

 

  • نسرین زبردست

قانون گذارنخستین

نسرین زبردست | دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

تو قانون گذارنخستین بودی

زمانی که گنجشک ها آواز نمی خواندند

و پروانه ها، پریدن برآسمان پاک جهان را نمی دانستند

 

تو قانون گذارنخستین بودی

وقتی اذان بودن را

درگوش های سنگین زمین زمزمه کردی

و دانه های خفتۀ قوانین را

در دست های فسردۀ جهان کاشتی

 

تو قانون گذارنخستین بودی

آن روزکه به آب ها آموختی

چگونه روان شدن را

و به کوه ها نشان دادی

چگونه برافراشتن را

 

تو قانون گذارنخستین بودی

آن گا ه که با دها وزید

رودها جاری گشت

وآفرینش آغاز شد

 

 تو قانون گذارنخستین بودی

به قلم: نسرین زبردست

اینستاگرام zebardastnasrin

 

تلگرام،https://t.me/booksnz

 

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

  • نسرین زبردست

پرواز

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ | ۰ نظر

 

parvaz

حصا رها را بشکن

پنجره ها را با ز کن

و از دریچه ای که رو به تأ مل گشوده می شود

به زندگی نگا ه کن

تا ببینی که تقد یر، بیکا ر است

و ریشه ها ی نا مرئی علت ومعلول

درعقیم ترین ذرا ت حیا ت، ریشه دوا نده است

 

حصا رها را بشکن

زنجیرها را پا ره کن

و ببین چگونه کلیدها ی سرنوشت

درصند وقچۀ دستا ن تو می چرخد

و چگونه گا مها ی محکم ارا د ه ات

تقد یر را تسخیر می کند

 

حصا رها را بشکن

قدم برپلکا ن سبزتکا مل بگذار

و با چشما نی ، چرا غا نی تر از آفتا ب

به چشمه ها ی خروشا ن زندگی نگا ه کن

تا ببینی که زیستن

درآن سوی کوهها ی  سربه فلک کشیدۀ ادرا ک

و در برگ ، برگ آلبوم ا ند یشه وعمل

درانتظار توست

درانتظار توست

 

                          به قلم: نسرین زبردست

                          اینستاگرام zebardastnasrin

 

  • نسرین زبردست

تجلی

نسرین زبردست | سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر

 

tajalli

    توتجلی پا کی آبی و زلا لی دریا

   تجلی نم نم بارا ن وهفت رنگ مه آلود رنگین کما ن

   توتجلی آذرخشی در دل ابر

   غرش رعدی در دل آسما ن وتجلی نور برطورسینا

   توتجلی سبزرنگ معرفتی

   آیت دانا یی ویگا نه ترین ، یگا نه ی هستی

   توتجلی تما م خواسته ها ی منی

   تجلی خوبی وزیبا یی

   وتجلی عدالت برای دستها ی زخمی زمین

                                         به قلم: نسرین زبردست

                                   اینستاگرام zebardastnasrin

 

  • نسرین زبردست

درسرزمین آب و آفتاب

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ | ۰ نظر

 

  یادش بخیر

   ماروزگاری باهم برادر بودیم

   درسرزمین آب وآفتاب

   در دل صخره های استوارحرا وسبلان و طورسینا

   و در زیرشاخه های شرمسار بیدمجنون

   ما روزگاری باهم برادر بودیم

   درثانیه های صمیمانه ای

   که از زلالی یک چشمه آب می خوردیم

   و درمیان گندم های طلایی یک مزرعه کار می کردیم

   و روی علف های تازه ی یک دشت نمار می خواندیم

   ما روزگاری باهم برادر بودیم

   پیش از اینکه دست های فریبنده ای

   میان ما مرزهای کج ومعوج جغرافیایی بکشد

   و ما را ترک و کرد و فارس و عرب بنامد

   پیش ازاینکه زمین های حاصلخیزمان

   گندمزارهای زرد رنگمان

   و چشمه های روشن آبمان

   دو پاره شود

   حالا، دیگر " من " و " نو" ما نبودیم

   " من " های جنگجویی بودیم

   که میانمان خطوطی کشیده شده بود

   ازخطوط جغرافیایی گرفته

   تا مرزهای نژاردی

   و مرزهای بی امتداد قبیله ای

    حالا، دیگر " ما " نبودیم

   " من " های خونریزی بودیم

   که به روی هم خنجر می کشیدیم

   و گلوله های  سربی می چکاندیم

   وفراموش کرده بودیم

   که روزگاری با هم برادر بودیم

   فرزندان یک پدر و مادر

   به نام آدم و حوا

   وارثان یک ملک پادشاهی

   به نام زمین

   و مسافران یک منزلگاه ابدی

   به نام آخرت

   ما روزگاری باهم برادر بودیم

                              به قلم: نسرین زبردست

                          اینستاگرام zebardastnasrin

 

  • نسرین زبردست

مرا ببر

نسرین زبردست | دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

   مرا ببر

   به آسمان آبی دوران کودکی ام

   به قصه های ساده ی مادربزرگ

   وبه روزهای بیگانگی انسان

   با معنی آلوده ی گناه

    مرا ببر

    به ثانیه های عصمت آدم

    به لحظه هایی که معصومانه نگاه می کرد

   و کودکانه دروغهای ابلیس را می جوید

   وناباورانه عصیان می کرد

   مرا به دنیایی ببر

   که نمادها درآن نامرئیند

   به جها نی که درآن ، سا یه ای نیست

   وهرچه هست ، حقیقت محض است

   مرا به روزها ی سبز تکا مل ببر

   به ابتدای رنگین کمان رسیدن

   تا پلکان رنگینش

   مرا تا بی نهایت خدا ببرد

   و در ابدیتی شفاف

   محو گردا ند

   مرا ببر

                            نسرین زبردست

                   اینستاگرام zebardastnasrin

 

  • نسرین زبردست