رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

رضایت خوانندگان از کتاب ازقصه تامثل

نسرین زبردست | شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ | ۰ نظر

«خانم زبردست عزیزم سلام. کتاب پرمحتوا و زیباتون به دستم رسید و برای ساعاتی من رو همسفر با داستانک ها و حکایات شیرین وجذاب، از این جهان و تألماتش دور کرد و برد به زمان مادربزرگ ها و کرسی و قلقل سماور و چای قندپهلو. بهتون تبریک می گم عزیزم. چه کار بجا و شایسته ای انجام دادید. حقیقتا جای چنین کتابی در کتابخونه ام خالی بود. باافتخار مزین به امضا وخطتون. میزارمش کنار فرهنگ دهخدا.

برای شما دوست عزیزوفرهیخته آرزوی سلامتی دارم و پیروزی های بیشتر و بیشتر.»

heart

 

  https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

سفارش کتاب: 09012357069

rezayat

  • نسرین زبردست

کتاب ازقصه تامثل: نسرین زبردست

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ | ۰ نظر

 

ازقصه تامثل، نسرین زبردست، خرید اینترنتی، ارسال رایگان

 

      نام کتاب: ازقصه تامثل

       گردآوری و نگارش: نسرین زبردست

       تعداد صفحه: 104

       انتشارات: هرمان

       موضوع: ضرب المثل های حکمت آمیز و ماجراهایشان

          

   ضرب المثل ها بخشی از فرهنگ و ادب یک سرزمین هستند که عصاره و چکیده ی یک رویداد، طرزفکر یا تجربه را در خود جای داده اند. تجربه های تلخ و شیرینی که اگرچه سال ها از وقوع آنها می گذرد اما به دلیل دربرداشتن پند و اندرز و درون مایه ای ارزشمند درطول قرن ها زنده مانده اند و با انتقال از نسلی به نسل دیگر و ثبت شدن در کتاب های ضرب المثل به دست ما رسیده اند.

   تنوع موضوعی ضرب المثل ها و تعداد زیاد آنها به حدی است که شاید فرصت خواندن تمام موارد نوشته شده در منابع اصلی و پرحجم امثال وحکم برای کمترکسی دست دهد. به همین دلیل از دیرباز، پژوهشگرانی که به مطالعه ی ضرب المثل ها در مآخذ دست اول پرداخته اند، مجموعه ها و گزیده هایی از این آثار فراهم آورده و در دسترس عموم مردم قرار داده اند.

   یکی از کتاب هایی که با همین رویکرد، تهیه و روانه ی بازار کتاب شده است، ازقصه تامثل نام دارد. این کتاب برگرفته از دوره ی چهارجلدی امثال وحکم دهخداست و مَثل هایی را شامل می شود که در ذیل هر یک، ریشه ی پیدایش آنها به صورت حکایتی کوتاه، سرگرم کننده و دلپذیر و در همان حال، پرمغز، مفید و قابل تأمل آمده است.

   علاوه بر بخش قصه ها و مثل ها، کتاب دارای دو بخش پژوهشی دیگر به نام مثل و حکمت و پیشینه ی جمع آوری آنها و امثال و حکم و چگونگی نگارش آن است که گردآورنده در این دو قسمت به طور اختصاصی، موضوعات مرتبط با مثل و حکمت و امثال وحکم دهخدا را مطرح و بررسی می نماید.

   امید است کتاب حاضر مورد استفاده ی علاقه مندان به موضوع ضرب المثل ها، دوستداران آثار دهخدا و تمام کسانی که به دانستن ریشه ی مثل ها علاقه مندند، قرار گیرد بخصوص آنان که از کشف نکته ای نغز در دل داستانکی کوتاه لذت می برند

     برای تهیه ی کتاب از راه های ارتباطی زیر اقدام نمایید:

           1 - https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

           2 - ارسال پیام به 09012357069

           3 - آیدی تلگرام و سروش @nasrinzebardast

           4 - شماره: 09012357069

     

  • نسرین زبردست

معرفی کتاب ازقصه تامثل به روایت تصویر

نسرین زبردست | دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر

شروع

موضوع

مخاطبان

ضرب المثل ها

مطالب

نمونه مطالب

راه های ارتباطی

پایان

نسرین زبردست

  • نسرین زبردست

 

ابتدا تعریفی داشته باشیم از این دو واژه

بازآفرینی:

بازآفرینی یعنی این که نویسنده، موضوع، محتوا یا پیامی را از اثری دیگر همچون شعر، داستان، حکایت، ضرب المثل و... می گیرد و به یاری تخیل خود درارتباط با آن موضوع یا پیام، یک اثر جدید خلق می کند.

پس در بازآفرینی:

متن اصلی دچار تغییرات جدی می شود

و یک اثر جدید برمبنای تخیل نویسنده خلق می گردد

 

بازنویسی:

بازنویسی به این معناست که نویسنده ضمن حفظ اصالت متن و چارچوب کلی اثر، آن را به زبان ساده تر برای خوانندگان روایت می کند.

 

پس در بازنویسی:

نه تنها تخیل نویسنده نقشی ندارد

و یک اثر، شکل واقعی خود را حفظ می کند.

بلکه تغییرات نیز فقط در سطح زبانی و در حد روایت یک متن به زبان ساده تر صورت می پذیرد.

 

رویکرد کتاب:

رویکرد کتاب، ازقصه تامثل، بازنویسی ضرب المثل ها در شکل اصلی و واقعی خود و البته به زبانی ساده تر نسبت به مأخذ اصلی می باشد.

بنابراین ریشه یابی مثل ها و ماجراهای مربوط به پیدایش هر یک نه تنها حاصل تخیل نویسنده نیست بلکه با رعایت امانت و حفظ چارچوب اصلی متن صورت گرفته است.

 

کدام یک بهتر است؟ بازآفرینی یا بازنویسی؟

در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که نویسندگان معمولاً از هردو شیوه برای ایجاد ارتباط و انتقال دانش و تجربه میان دو نسل بهره می جویند و خوانندگان نکته سنج را با فضای فکری-فرهنگی، اخلاقی-تربیتی و سیاسی-اجتماعی حاکم بر هر دوره آشنا می سازند.

براین اساس باید گفت بازآفرینی و بازنویسی، هر دو از ابزارهای کارآمد و مؤثر در امر نویسندگی هستند. نمی توان میان آنها خوب و بد کرد. نمی توان یکی را برگزید و دیگری را برای همیشه کنار گذاشت بلکه باید بنا به موقعیت خاص خود و کاربرد ویژه ای که هر یک دارند مورد استفاده قرار گیرند در واقع این نویسنده ی هوشیار است که با توجه به ذوق و سلیقه ی خود، نوع مخاطبان و هدف مورد نظرش دست به انتخاب می زند و یکی از این دو شیوه ی نگارش را برای خلق اثر خود برمی گزیند.

 به قلم: نسرین زبردست

  https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

چرا مردم ضرب المثل ها را دوست دارند؟

نسرین زبردست | سه شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۲:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

 

مردم ضرب المثل ها را به دلایل گوناگون دوست دارند. ازجمله:

👇

🌺 حاوی نکات کاربردی،عمیق،ظریف و پرمغزی هستند

🌺 اطلاعات فراوانی را فقط در چند کلمه به شکل مؤثر بیان می کنند

🌺 تأثیرگذاارند:

 بارها اتفاق افتاده که با گفتن یک مَثَل جنگ‌ها به صلح و دشمنی ها به دوستی تبدیل شده است.

🌺 انتقال پیام را آسان می کنند:

برای هر یک از ما پیش آمده که در بین صحبت های خود به دلایل مختلف از ضرب المثل یا کنایه استفاده کنیم.

مثلا گاهی می خواهیم منظور خود را به طورغیر مستقیم بیان کنیم یا برای زیبایی کلام و گاهی برای این که دلیلی برای درستی حرف خود بیاوریم یا منظورمان را سریع تر به مخاطب بفهمانیم.

🌺 کوتاه و گویا هستند.

🌺 بخشی از فرهنگ عامه ی یک ملت هستند:

 به‌ اعتقاد محققان، کاوش در مثل‏های عامیانه ی یک کشور و یافتن ریشه و منشأ آنها، یکی از بهترین و سودمندترین روشها برای شناخت یک جامعه، به شمار می‏ رود

  https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

مرورنویسی بر کتاب

نسرین زبردست | شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۵۹ ب.ظ | ۰ نظر

 

«چگونه مرور کتاب بنویسیم؟» نام اثری از «برد هوپر» (Brad Hooper)، ویراستار و مرورنویس آمریکایی است که سال ها کار مرورنویسی و ویراستاری کتاب را برای مجله ی «بوک لیست» انجام می داد. این مجله به طور تختصصی به مرور نویسی کتاب اختصاص داشت و توسط انجمن کتابداری ایالات متحده در شیکاگو منتشر می شد. به گفته ی هوپر در آن زمان آموزش های تخصصی برای این شغل وجود نداشت و از او و دیگر همکارانش به عنوان کارمندان تمام وقت انتظار می رفت همه چیزدان هایی باسواد باشند و بتوانند هر کتابی با هرموضوعی را مطالعه کرده و ارزیابی خود از آن را در قالب مروری کوتاه یا بلند برای انتشار در اختیار مجله ی بوک لیست قرار دهند تا علاقه مندان کتاب از طریق نوشته های آنان با موضوع، محتوا و کیفیت کتاب های تازه منتشر شده یا در دست چاپ آشنا شوند

با گذشت زمان، حرفه ی مرورنویسی در آمریکا دستخوش تحولاتی شد اما برد هوپر با ارتقای مهارت هایش توانست جایگاهش را این بار به عنوان یک ویراستار حفظ نماید و در نهایت به ریاست بخش کتاب های بزرگسالان مجله ی بوک لیست منصوب گردد. از این پس از وی درخواست می شد تا دانسته هایش در مرورنویسی را بخصوص به کتابداران تازه کار انتقال دهد و او با برگزاری کارگاه های آموزشی در کتابخانه های ایالات متحده و ایراد سخنرانی های متعدد نه تنها به آموزش نسل های جوان تر پرداخت بلکه با انتشار آنها در قالب کتابی با عنوان «چگونه مرور کتاب بنویسیم؟» تجربیات خود در مرورنویسی را به عموم علاقه مندان منتقل ساخت..

 

خلاصه ای از مطالب کتاب «چگونه مرور کتاب بنویسیم؟»

نویسنده دراین کتاب به طورکلی، موضوع مرورنویسی و مباحث مربوط به آن را مورد بررسی قرار داده است. براساس آنچه از نوشته های هوپر در قسمت های مختلف کتاب برمی آید مرور، نوشته ای است که توضیحاتی کلی درباره ی موضوع، محتوا و کیفیت کتاب ارائه می دهد و چه کوتاه باشد (175کلمه) و چه بلند (500کلمه) باید به دو سؤال اساسی درباره ی کتاب پاسخ دهد. این دو سؤال عبارتند از:

1 کتاب درباره ی چیست؟

2 کتاب تا چه حد خوب است؟

در پاسخ به پرسش اول، مرورنویس موظف است اطلاعاتی درباره ی موضوع و محتوای کتاب بیان دارد و در بخش دوم علاوه بر بررسی نثر نویسنده به مقایسه ی کتاب موردنظر با سایر آثار منتشر شده در همان حوزه بپردازد و جایگاه آن را در میان کتاب های مشابه خود مشخص نماید.

موضوع مرتبط دیگر با مرورنویسی که دراین کتاب آمده است، تفاوت مرور با نقد و گزارمان می باشد. هوپر تفاوت مرور و گزارمان را در طول این دو نوشته می داند. به این معنا که گزارمان، نوشته ایست به مراتب کوتاه تر از مرور و تلاش می کند در حد 25 تا 50 کلمه به همان سوالات مطرح در مرور؛ یعنی کتاب درباره ی چیست و تا چه حد خوب است؟ پاسخ دهد. براین اساس، گزارمان، نوشته ای کوتاه تر از مرور می باشد و به صورت موجز و مختصر به معرفی کتاب و تبیین مطالب آن برای مخاطبان می پردازد. به گفته ی هوپر «اگر مرور، طعمی از کتاب را عرضه می کند، گزارمان فقط بویی از آن را به ارمغان می آورد». (ص 121).

برخلاف گزارمان، نقدها تفاوت های عمیق تری با مرور دارند؛ در حالی که مرورها تلاش می کنند نمایی کلی از کتاب باتوجه به موضوع، محتوا و کیفیت آن عرضه کنند، نقدها در پی آنند که با تمرکز بر روی یک موضوع یا جنبه ای خاص از یک اثر، آن را به طور دقیق بررسی نمایند.. تفاوت دیگر در این است. که مرورها درباره ی آثاری نوشته می شوند که یا هنوز چاپ نشده اند و قرار است در آینده ای نزدیک منتشر شوند و یا به تازگی روانه ی بازار شده اند. پس موضوع مورد مطالعه در مرورها همیشه تازه های نشر یا در دست انتشار است؛ حال آن که نقد ها ممکن است درباره ی کتاب هایی نوشته شوند که سال ها از انتشار آنها می گذرد.

تفاوت سوم از بُعد مخاطبان است. مخاطبان نقد معمولاً محققان و خوانندگان جدی هستند که می خوهند به عمق یک موضوع پی ببرند اما مخاطبان مرور یا کتابداران و کتاب فروشانی هستندکه صرفاً قصد تهیه ی کتابی خوب برای فروش و یا توسعه ی کتابخانه ی خود را دارند و در هر دو حال ممکن است اثر خریداری شده را مطالعه نکنند و یا عموم مردم هستند که هرچند اهل مطالعه اند اما جدیت و اهداف یک محقق در حین مطالعه هرگز برای آنان مطرح نیست. تفاوت بعدی مخاطبان مرور و نقد در این است که مخاطبان مرور، اطلاعی از موضوع کتاب ندارند و توسط مرورنویس با محتوای آن آشنا می شوند حال آن که خوانندگان نقد، ممکن است اثر مورد انتقاد را قبلا خوانده و با موضوع آن کاملاً آشنا باشند.

از نقد و گزارمان که بگذریم، نوبت می رسد به مبحث اتواع مرور. براساس نوشته های هوپر، مرورها را می توان به دو دسته تقسیم کرد.: مرورهای قبل از انتشار و مرورهای بعد از انتشار.

مرورهای قبل از انتشار مرورهایی هستند که بنا به درخواست ناشران برای کتاب هایی نوشته می شوند که هنوز منتشر نشده اند اما به زودی انتشار خواهند یافت.. این مرورها از طریق رسانه های اختصاصی در اختیار خوانندگان قرار می گیرند و مخاطبان آنها معمولاً کتابداران و کتاب فروشانی هستند که می خواهند قبل از دیگران و پیش از انتشار تازه ترین کتاب ها از موضوع، محتوا و کیفیت آثار در دست چاپ مطلع شوند و موارد مورد نظرشان را در سبد خرید خود جای دهند.

مروهای بعد از انتشار یا همزمان با انتشارکتاب نیز مرورهایی می باشند که برای کتاب های تازه منتشر شده نوشته می شوند و از طریق مجلات مرتبط در اختیار عموم قرار  می گیرد تا مردم با راهنمایی آنها دریابند در حوزه ی مورد نظرشان چه کتااب های جدیدی منتشر شده و باتوجه به نمای کلی ارائه شده از کتاب آیا بهتر است آن را بخرند یا از کتابخانه امانت بگیرند.

از دیگر بخش های کتاب چگونه مرور کتاب بنویسیم، مواردی مانند «مرور خوب چه ویژگی هایی دارد؟»، «مرورنویس خوب چه ویژگی هایی دارد؟»، «برگزاری کارگاه های مرورتویسی»، «نوشتن مرور کتاب گویا» و... را می توان نام برد که برد هوپر در شرح هر یک به ذکر نکات مورد نظر خود پرداخته و در پایان نیز لیستی از مرورنویسان مورد علاقه اش را همراه با توضیحاتی درباره ی هرکدام ارائه می دهد.

 

نویسنده: نسرین زبردست

  https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

رازهای موفقیت با برایان تریسی

نسرین زبردست | سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ | ۰ نظر

raz

کتاب «قورباغه ات را قورت بده» اثر «برایان تریسی»، نویسندۀ مطرح کانادایی است که تا کنون آثار مختلفی از وی در حوزۀ خودباوری منتشر شده است وی در این کتاب به موضوع موفقیت در زمینۀ کسب و کار می پردازد و می کوشد قوانین دستیابی به این مهم و نتیجه گیری بهتر در مدت زمانی کوتاه تر را بر مبنای تجارب شخصی اش شرح دهد.

آنچه در ادامه می آید، چکیده ای از مطالب کتاب مذکور ااست که با توجه به محتوای درخور تأمل آن فراهم آورده و و با شما همراهان ارجمند به اشتراک می گذارم.

 

بااحترام نسرین زبردست

 

  1. - تعیین هدف؛ یعنی مشخص نمودن چیزی که به گفتۀ «ناپلئون هیل» شخص می خواهد و به شدت تمایل دارد به آن برسد. (ص21)
  2. - برنامه ریزی و اولویت بندی کارها با استفاده از قانون ABCDE : براساس این قانون، ابتدا کارهایی را که باید انجام دهید، بر روی کاعذ می نویسید سپس آنها را براساس میزان اهمیتی شان با حروف A,B,C,D,E  و... اولویت بندی می کنید حال با مشخص شدن کار A  که مهمترین کار است، اقدام به انجام آن می کنید.
  3. قانوان 80-20: این قانون می گوید: 80 درصد وقت خود را صرف انجام 20درصد از اموری کنید که حائز بیشترین درصد اهمیت اند و در صدر لیست قرار می گیرند،
  4. - ساده سازی کارها: ابتدا یک کار یا پروژۀ بزرگ را به بخش های کوچکتری تقسیم نمایید سپس هر بخش از آن را در بازۀ زمانی مشخص و براساس اولویتی که دارد، انجام دهید تا به مرور تمام شود.
  5. زمان بندی: مشخص کنید هر بخش از کارتان را در چه ساعتی از شبانه روز یا چه تاریخی از تقویم می خواهید انجام دهید. همواره باید بهترین وقت روزتان را به انجام مهمترین کارتان اختصاص دهید. مقصود از بهترین وقت شبانه روز، زمانی است که شما در آن موقع از انرژی و حوصلۀ بیشتری برخوردارید و عواملی همچون خستگی، گرسنگی، خواب آلودگی و... که از موانع بازدهی مثبت هستند در شما راه ندارد.
  6. آماده سازی امکانات مورد نیاز: قبل از شروع هر کاری، تمام لوازم مورد نیاز خود را فراهم کنید و روی میز کارتان بچینید یا در دسترس قرار دهید. هرچه محیط اطراف شما تمیزتر و منظم تر باشد، انگیزۀ درونی بیشتری برای ادامه دادن خواهید داشت.
  7. - خودتان را ارتقا دهید: دانش ها و تخصص های لازم در ارتباط با حورۀ کاری تان را بیاموزید. اگر مهارت های تان را به روز نکنید، به زودی کنار گذاشته خواهید شد. به عبارت ساده تر،«به یک دانشجوی مادام العمر در حوزۀ کاری خود بدل شوید. دوران مدرسه هیچ گاه برای حرفه ای ها تمام نمی شود». (ص62).
  8. تمرکز: بیشترین وقت و انرژی خود را بر روی کاری متمرکز کنید که بیشترین نتیجه را برای تان به ارمغان می آورد همان طور که «اوریسون سوئیت ماردن» می گوید: «هر انسان بزرگی هر فرد موفقی متناسب با موفقیتی که به دست آورده است، قدرت های خود را در یک کانال محدود نموده و سوق داده است». (ص37).
  9. بهره مندی از تخصص دیگران: کاری را که خود در انجام آن ماهر هستید به عهده بگیرید و سایر مسئولیت ها را به افراد متخصص در هر حوزه بسپارید.
  10. - استعدادیابی: فعالیت مورد علاقۀ خود را با تمرکز بر روی استعداد خاص تان شناسایی کنید این فعالیت همان است که شما در مقایسه با دیگران آن را بهتر انجام می دهید. در انجام آن، توانایی بیشتری دارید و نه تنها از پرداختن به آن لذت می برید بلکه با ارائه اش مورد تحسین دیگران واقع  شده و آنها را تحت تأثیر قرار می دهید
  11. شناسایی و رفع موانع: چه عواملی شما را عقب نگه داشته و از سرعت تان برای رسیدن به هدف می کاهد؟ شما باید این موانع را شناسایی و برطرف نمایید.
  12. مسئولیت پذیری: همیشه مسئولیت انجام کارهای تان را به عهده بگیرید و منتظر نباشید کسی کار شما را برای تان انجام دهد. شخصاً اقدام به انجام آن کنید.
  13. اضطرار :  با ایجاد یک حس اضظرار درونی درخود، خودتان را از درون وادار به انجام کارهای مورد نظرکنید.
  14. تشویق: خودتان بزرگترین مشوق خودتان باشید و هموازه با نگرش و جملات مثبت در خود، انگیزه و انرژی مضاعف ایجاد کنید. هرگز اجازه ندهید وقایع روزمره ی زندگی، روحیه تان را خراب کند و بدانید «خوش بینی مهم ترین خصوصیتی است که می توانید برای کامیابی شخصی و حرفه ای در خود ایجاد کنید». (ص86).

 

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

آپارات/ نسرین زبردست

نسرین زبردست | جمعه, ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

 

در لینک زیر چه چیزهایی گذاشتم؟

https://www.aparat.com/roz405

 

* نمونه هایی از مطالب کتاب ازقصه تا مثل

* بعضی از نوشته های خودم

* شعر بعضی از شاعران

* مطالب بعضی از کتاب ها

  • نسرین زبردست

کودکی هایم

نسرین زبردست | جمعه, ۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ق.ظ | ۰ نظر

koodakiha

اولین پیوند من و کتاب بازمی گردد به روزهای خوش کودکی ام. روزهایی که اگرچه به سرعت برق و بادگذشت و از صفحه ی روزگار محو گردید اما تصاویر جسته و گریخته ی آن همچنان در آلبوم ذهنم باقی مانده است و من گاه و بیگاه خاطرات رنگ و رو باخته ی آن روزها را از پشت پرده ی نمناک اشک ها و لبخندها به نظاره می نشینم. روزهایی که من و خانواده ام در خانه ای بزرگ با نمای آجری و حیاطی وسیع زندگی می کردیم و به علت  کثرت رنگ های آبی به کار رفته در آن، نامش را «خانه ی آبی» گذاشته بودیم و امروزه در تداول های عامیانه از آن با نام «خونه آبیه» یاد می کنیم.

حیاط خانه ی ما حوضی به رنگ آبی در وسط و دو باغچه ی بزرگ و کوچک در اطرافش داشت که درختان سیب، توت، گلابی و سپیدارش صبح و شام شاهد بازی و هیاهوی من و همبازی هایم بودند. آن روزها درست درهمین خانه و زیر آسمان آبی همین حیاط بود که پدرم علاوه بر عروسک واسباب بازی؛ کتاب و لوازم التحریر هم برای ما می خرید و من هرگاه از گِل بازی در باغچه، دوچرخه سواری و تاب بازی بر شاخه های درختان فراغت می یافتم، کتاب هایم را ورق می زدم و به قصه های شان از ضبط صوت گوش فرا می دادم. آن زمان  در تفکرات فصل کوتاه کودکی ام باور کردم، قرار گرفتن کتاب در کنار عروسک و اسباب بازی یعنی این که کتاب هم مثل عروسک و اسباب بازی مهم است و بعدها در بهار جوانی ام ایمان آوردم نهال ارتباط با کتاب را برای یک انسان باید در باغچه ی کوچک کودکی هایش کاشت. کاری که علاوه بر پدرم پدید آورندگان ادبیات کودک از دیرباز برای فرزندان این سرزمین انجام داده اند و قلباً سپاسگزار زحمات آنان هستم؛ بخصوص شاعران، نویسندگان و اهل قلمی که می توانند معجون گوارای اندیشه را با احساس و صورت های رنگارنگ خیال درآمیزند و ساغر ذهن انسان را با کلمات برگزیده و بیانی فصیح، لبریز از آگاهی کنند.

علاوه بر کتاب، تابلوی دیگری که از لحظات گریزپای کودکی ام همچنان بر طاقچه های اتاق فکرم خودنمایی می کند، همبازی هایم هستند. همبازی هایی که برخی از آنها حقیقی و برخی دیگر، ساخته ی خیال من بودند. خواهر، برادر و دختردایی ام، محبوبه، که در همسایگی ما زندگی می کردند و به منزل یکدیگر رفت و آمد داشتیم، همبازی های واقعی من بودند. محبوبه خواهری داشت به نام مریم (مهدخت) که دختری بسیار خلاق و مبتکر بود و نقاشی های بینظیری می کشید. از خاطراتی که از مریم دارم این است که گاه با برادرش، ابراهیم برای ما نمایش سایه ها اجرا می کرد و یک بارهم کاردستی تلویزیون ساخته بود و نقاشی هایی را که کار خودش بود مثل یک کارتون تلویزیونی برای ما به اجرا گذشت. مریم هرتصویری را که می آورد، داستانی از خیال خود برای آن می گفت و صدایش را متناسب با شخصیت های داستان تغییر می داد. از آنجا که داستان های مریم و نمایش های او و ابراهیم همیشه جنبه ی طنز و سرگرمی داشتند و ما بچه ها از ته دل می خندیدیم، از خاطرات به یادماندنی کودکی هایم به شمار می روند.

اما همبازی های غیر واقعی من، سه موجود خیالی بودند که اگرچه وجود خارجی نداشتند و نمی دانم چگونه و از چه زمانی به دنیای تخیالات من قدم گذاشتند اما حضور رویایی شان و حس ریاست طلبی که من در درونم نسبت به آنها احساس می کردم، موجب شد علاوه بر سخن گفتن، بازی و قهر و آشتی با آنها، عقده های کودکانه ام را نثارشان کنم و هرگاه کسی یا موضوعی موجب ناراحتی ام می شد، با درمیان گذاشتن با آنان یا بی بهانه دعوا کردن شان خود را آرام نمایم.

با این حال، این حضور رویایی مانندیگر جلوه های ناپایدارکودکی، تداوم چندانی نیافت و دوستان خیالی ام که آنها را آقُلِه، جَب جَب و نُمنُمقی صدا می زدم با ورود من به سال اول ابتدایی، کم کم در عالم تخیلاتم رنگ باختند؛ درست مثل عروسک ها، اسباب بازی ها و کتاب قصه هایی که همگی خط خطی، خراب و پاره پاره شدند و امروز، تنها خاطره ای از آنها در چارچوب تصاویری مبهم بر دیواره های سپید ذهنم بر جای مانده است. تصاویری که با لبخندی بر لب و نگاهی پرامید، مرا برای ورود به روزهای پرالتهاب و سرنوشت ساز نوجوانی بدرقه کردند و هنوز هم گاه و بیگاه صدای پای کودکی هایم را از دل آنها به وضوح می شنوم.

 

نویسنده: نسرین زبردست

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

آیدا

نسرین زبردست | شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۰۶ ق.ظ | ۳ نظر

 

آن روز هم یکی از همان روزها بود؛ یکی از روزهای خاطره انگیز سال تحصیلی که ساعت 4بعدازظهر، جلسه ای با حضور اولیای دانش آموزان در مدرسه داشتیم. با این که می دانستم بعضی از بچه ها سفارش کرده اند: «خانوم، به مامانا مون چیزی نگین» و مقصودشان این بود که در گفتگوهایم با والدین از شیطنت ها، بی انضباطی ها و خلاصه کم کاری ها و نمرات افتضاح شان سخنی به میان نیاورم با این حال، بازهم قبل از رفتن لیست نمرات و تکالیف را چک کردم تا حضور ذهن لازم برای گفتگو با اولیا را داشته باشم.

از میان اسامی بچه ها که ازنظر می گذراندم، نام یک نفر توجهم را به خود جلب کرد؛ «آیدا» دانش آموزی که اگرچه از شاگردان خوب کلاس به شمار می رفت اما چند وقتی می شد که حسابی به درِ تنبلی زده بود و وقتی برای پرسش کلاسی صدایش می کردم با خونسردی به دیوار کلاس لَم می داد، چشم در چشم من می دوخت و می گفت: «خانوم ما درس نخوندیم؛ چون مهمون داشتیم و من داشتم حیاطمونو جارو می زدم و به مامانم کمک می کردم. وقت نکردم درس بخونم. جلسه ی بعد از ما بپرسین.» اما جلسه ی بعد هم که نوبتش می شد، دقیقاً با همان حالت بی خیالی می گفت: «خانوم ما داشتیم ظرف می شستیم. حیاطمونم خیلی بزرگه، جارو می زدیم، وقت نکردیم درس بخونیم». چیزی به ساعت چهار نمانده بود. درحالی که وسایلم را جمع و جور می کردم و اسامی را به سرعت در کِلِیربوک می گذاشتم، زیر لب زمزمه کردم: «اینو حتماً به مامانش بگی که دیگه خیلی حسابش پُره. امتحانشم که بد گرفته. خجالت نمی کشه، همین طوری داره اُفت می کنه. واقعاً که»! با این فکر وخیال ها کیفم را برداشتم و به مدرسه رفتم.

جلسه هنوز شروع نشده بود. تعدادی از والدین در صندلی های زرد رنگ وسط سالن نشسته بودند. برخی هم پس از ورود و امضای لیست حضور در جای خود می نشستند و آنهایی که یکدیگر را می شناختند به صحبت با یکدیگر می پرداختند. مدتی گذشت، جلسه حالت رسمی یافت. ابتدا خانم مدیر و سپس سایر همکاران سخنرانی کردند و بعد نوبت به گفتگوی انفرادی با معلمان رسید. خوشبختانه مامان آیدا همان طور که انتظارش می رفت، آمده بود و جویای وضعیت درسی دخترش بود. کمی که اطرافم خلوت تر شد به سراغم آمد و گفت: «سلام خانوم زبردست، آیدای ما چه جوریه؟» سرم را بلند کردم و پس از احوال پرسی مختصر پاسخ دادم: «راستش جدیداً خیلی اُفت کرده».

با تعجب پرسید: «چطور؟»

-دوبار صداش زدم درس جواب بده، گفته: من درس نخوندم چون داشتم حیاطمونو جارو می زدم. حیاطمون خیلی بزرگه». یه بار دیگم گفته که داشته ظرف می شسته و در کارها به شما کمک می کرده به همین خاطر درس نخونده. امتحانی ام که جدیداً گرفتم خراب کرده، ببینید نمره شو، علتشو که پرسیدم، گفت: «مهمون داشتیم و من داشتم به مامانم کمک می کردم. ظرفا رو شستم، خونه رو جارو زدم.» و از این حرفا. بالأخره در جریان باشید که خیلی اُفت کرده.

صورت مامان آیدا درحال سرخ شدن بود و هرچه من بیشتر توضیح می دادم و دلایل آیدا را بیان می کردم، هاج وواج تر نگاهم می کرد و سرانجام وقتی حرف هایم تمام شد با حرص پرسید: «کی خانوم زبردست به من کمک می کرده؟ آیدای ما؟ آیدای ما به من کمک می کرده؟ آیدای ما ظرف می شسته؟ حیاطو جارو می زده؟»

-آره، خودش گفته

-آیدای ما ناهارشو می خوره، بشقابشو از روی میز برنمی داره بذاره تو ظرفشویی، یک نمکدون از رو میز جا به جا نمی کنه، بعد اون برای من ظرف می شسته، جارو می زده، مهمون داری می کرده، خب خانوم زبردست، حیاط ما بزرگ هست که هست اما مگه او جارو می زنه؟ من مهمون دارم که دارم، او اگه راست میگه بره تو اتاقش در رو ببنده، درسشو بخونه، نه این که تا آخر شب با بچه ها بازی کنه.» و خطاب به آیدا ادامه داد: «ای ظالم! ای ظالم!»

-نمیدونم والا، خودش این حرفا رو به من گفته.

-مرسی خانوم زبردست، خیلی ممنون. الان میرم خونه، خودم درستش می کنم. یه بار دیگه ازش درس بپرسین تا مثل بلبل براتون درس جواب بده.

ناراحتی مادر آیدا برای من قابل درک بود اما درهرحال، این موضوعی بود که او باید به عنوان یک مادر درجریان قرار می گرفت. با ایشان  خداحافظی کردم و فردای آن روز پس از ورود به کلاس نگاهم به نگاه آیدا که در ردیف دوم یا سوم نشسته بود، گره خورد. او می خندید و چون می دانست چه دسته گلی به آب داده. سرش را پایین انداخته بود و گاه گاه زیرچشمی نگاهم می کرد. کیفم را گذاشتم و خطاب به او گفتم: «که داشتی ظرف می شستی، آره؟ جارو می زدی، مهمون داری می کردی». با خجالت سرش را بلند کرد و همان طور که می خندید، گفت: «خانوم، آخه چرا به مامان مون گفتین؟».

-خوبه والا، به مامانتونم نگم. بعدنم وقتی نمره های قشنگ شما رو ببینن، بگن چرا به ما نگفتین. واقعاً که! چقدر شماها منو حرص میدین!

و این پایان ماجرای تنبل بازی های آیدا بود. از آن پس آیدا مثل گذشته درسش را می خواند، تکالیفش را  می نوشت و همه چیز به حالت سابق خود بازگشت. سال بعد که او دوباره در پایه ی بالاتر، دانش آموزم شده بود، با عده ی دیگری از بچه ها در اردوی تفریحی یک روزه به مقصد مشهد شرکت کرد. مدرسه برای اقامت در یکی از هتل ها چندین اتاق رِزِرو کرده بود و طبق برنامه ریزی، آیدا، سحر، نیوشا، مهرگل، فاطمه، آیناز و نازگل در گروه من بودند. آن شب در کنار بچه ها به من خیلی خوش گذشت. با یکدیگر چای، میوه و خوراکی خوردیم. حرف زدیم و دست آخر هم بازی فکری آوردند و من هم با آن که بلد نبودم و می باختم با آنها همبازی شدم. مدتی که گذشت، آیدا سینی استکان ها را برداشت و به آشپزخانه بُرد. من هم برای خوردن آب به دنبالش رفتم. کنار دسشور ایستاده بود. مرا که دید، گفت: «خانوم، ما نمی تونیم ظرف بشوریم. من پوست دستم خیلی حساسه. ببینین اگه بشورم این قسمتای دستم پوسته پوسته میشه».و سپس دستانش را نشانم داد. همان طور که به انگشتان گوشت آلودش چشم دوخته بودم، ناخودآگاه حرف های سال گذشته ی او را به خاطر آوردم و گفتم: «خب نمیخواد بشوری، بذارشون همونجا اما خودمونیما مشخص شد چقدر برای مامانت ظرف میشوری». آیدا زد زیر خنده. صورت سفید و تپلش گل انداخت و خنده کنان گفت: «وای خانوم، شما هنوز اون خاطره رو یادتونه؟» من هم خندیدم و پاسخ دادم: «آره، آخه این از اون خاطراتیه که هیچ وقت فراموش نمی کنم».

نویسنده: نسرین زبردست

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست