رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسرین زبردست» ثبت شده است

ضرب ب المثل: اگربنا به مردن بود من جگرش را هم درمی آوردم

نسرین زبردست | يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر

 

نمونه مطالب کتاب

قسمت برگزیده: اگر بنا به مردن بود من جگرش را هم درمی آوردم

کتاب: ازقصه تامثل

نویسنده: نسرین زبردست

 

امکان خرید کتاب به صورت تک و عمدهyes

هدیه: با خرید کتاب مردی برای تمام فصل های ما، این کتاب (ازقصه تامثل) را هدیه بگیریدangel

 

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

 

  • نسرین زبردست

آشنایی با کتاب مردی برای تمام فصل های ما به روایت تصویر

نسرین زبردست | جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

 

فهرست مطالب کتاب مردی برای تمام فصل های ما

fehrest

fehrest

 

کانال تلگرام https://t.me/booksnz

و کانال ایتا

https://eitaa.com/booksnz

پیج اینستاگرام

books.nasrinzebardast

  • نسرین زبردست

چای

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۴۲ ب.ظ | ۰ نظر

   آن روز شیفت ظهر بودم و قرار بود معلم مان از درس «چای» املا بگیرد. با آن که حرف «چ» را در درس قبل یعنی «پیچ، آچار» آموخته بودم اما هرچه فکر می کردم، یادم نمی آمد «چ» چند نقطه دارد. یکی؟ دوتا؟ سه تا؟ بیشتر؟!!!

   از حیاط خانه صدای بازی بچه ها می آمد. می دانستم باید کتاب فارسی ام را بردارم و درس چای را بخوانم اما هرچه به خودم فشار می آوردم، نمی شد؛ چون دلم می گفت: «ولش کن. برو با بچه ها بازی کن» بلأخره به حرف دلم کردم و با ناهید و محبوبه در زیر سایه های درخت توت مشغول بازی شدم.

   یکی، دو ساعتی که گذشت. محبوبه برای آماده شدن به خانه رفت. من و ناهید هم لباس هایمان را پوشیدیم و راهی مدرسه شدیم.

   در مدرسه معلم مان به ما املا گفت و کلمۀ «چای» را تا دلتان بخواهد تکرار کرد. من هم که نمی دانستم «چ» چند نقطه دارد برای هرکلمه به تعداد دلخواه نقطه می گذاشتم. یکی، دوتا، سه تا و الی آخر. تا این که دیکته تمام شد و بچه ها دفترها را جمع کردند. خانم معلم هم طبق معمول به ما مشقی گفت و پشت میز مشغول امضای املاها شد.

   مدت زیادی نگذشته بود که معلم با صدایی بلند و چهره ای خندان صدایم زد و گفت: «زبردست! بیا املاتو بگیر. آفرین، تو بیست شدی! و شادمان دفتر را به سوی من دراز کرد.

   از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم. بلند شدم و درحالی که در دلم می گفتم: «بیست! آخه من چطوری بیست شدم؟!» دفترم را از دست های مهربان معلم گرفتم. بعد سرجایم نشستم و دفتر را باز کردم: امضا:20. بله من بیست گرفته بودم اما چطوری؟! چقدر عجیب!

   :این دفتر چقدر خوش خط و تمیز بود. من که اصلاً تمیز نمی نوشتم. خطم هم که به قول ناهید خرچنگْ قورباغه بود!

   :تازه این دفتر خط کشی هم داشت. آن هم نه یکی، دوتا، مرتب و تمیز با مداد گلی.

   :من که دفترهایم را خط کشی نمی کردم. یکی اش به زور بود چه برسد به دوتا!

   با این حال، چیزی نگفتم و خوشحال از اینکه بیست گرفته ام، دفتر را داخل کیفم گذاشتم. مدتی سپری شد. دیکته ها درحال تمام شدن بود. ناگهان معلمان با چهره ای خشمگین و اخم های در هم کشیده صدایم زد: «زبردست، بردار اون دفتر رو بیار. اون که دفتر تو نیست. دفتر داوودیه. این چه نمره ایه گرفتی؟!»

   -آها، پس اون دفتر من نبوده. حالا فهمیدم. (این جمله را پیش خود زمزمه کردم)

   معلم با عصبانیت نگاهم می کرد  اما من غرق در دنیای کودکانۀ خود بودم و معنای نگاه ناراحت او را نمی فهمیدم.

   داوودی دفترش را از من گرفت. من هم دفترم را از روی میز برداشتم سپس در نیمکت چوبی ام نشستم. دفتر را آرام باز کردم. نمره ام را دیدم و بیخیال عبرت گرفتن از این ماجراها به نوشتن مشق هایم ادامه دادم.

به قلم

نسرین زبردست

 

اینستاگرام

books.nasrinzebardast

  • نسرین زبردست

رونمایی کتاب مردی برای تمام فصل های ما

نسرین زبردست | جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر

    مراسم رونمایی کتاب «مردی برای تمام فصل های ما»، نوشتۀ «نسرین زبردست» روز سه شنبه 5دی 1402در محل کتابخانۀ شهیدبهشتی تربت حیدریه برگزار شد. دراین جلسه ابتدا آقایان بهمن صباغ زاده و موسوی به بیان دیدگاه های خود پرداختند و سپس نویسندۀ کتاب به برخی مسائل مطرح دربارۀ کتاب پاسخ گفت. پس از آن رونمایی کتاب، خرید کتاب و امضای آن توسط پدیدآورنده انجام شد. لازم به ذکراست کتاب مردی برای تمام فصل های ما دراین جلسه با تخفیف ویژه به قیمت 150هزارتومان فروخته شد و خریداران، کتاب اول نویسنده؛ یعنی «ازقصه تامثل» را هدیه گرفتند.

 

تلگرام و ایتا

@booksnz

 

اینستاگرام

books.nasrinzebardast

 

  • نسرین زبردست

معرفی کتاب مردی برای تمام فصل های ما،اثر نسرین زبردست

نسرین زبردست | چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

 

  • نام کتاب: مردی برای تمام فصل های ما
  • تألیف: نسرین زبردست
  • موضوع: زندگی نامۀ دهخدا(ازتولد تا تبعید ازایران) همراه با بررسی نوشته های دهخدا درصوراسرافیل تهران
  • انتشارات هرمان
  • صفخات: 247
  • سال چاپ: 1402

        این کتاب به بررسی زندگی دهخدا و مقالات طنز وسرمقالات جدی او در روزنامه ی صوراسرافیل تهران می پردازد.

        کتاب «مردی برای تمام فصل‌های ما» یک اثر پژوهشی است که فصل اول زندگی دهخدا؛ یعنی از تولد تا تبعید از ایران را روایت می کند و دارای سه گفتاراصلی به شرح زیر است:

    1-‌ازتولد تا همکاری با صوراسرافیل:

 دراین بخش دوران کودکی و نوجوانی دهخدا، خانواده، تحصیلات، آغاز جوانی وسفر به اروپا، اشتغال در دستگاه امین‌الضرب و چگونگی استخدامش در صوراسرافیل آمده‌است.

    2-‌صوراسرافیل ومندرجات آن:

این بخش، شامل معرفی صوراسرافیل، بررسی مندرجات32شماره‌ی صوراسرافیل تهران و رویدادهای زندگی دهخدا دراین ایام می‌شود.

    3-‌بمباران‌مجلس‌ و‌تبعید‌ از‌ ایران:

 در‌این‌ بخش وقایع مربوط به بمباران مجلس، سرانجامِ میرزاجهانگیرخان و میرزاقاسم‌خان(مدیران صوراسرافیل)،‌پناهندگی‌دهخدا و‌ تبعید وی از ایران آمده است.

  قیمت: کتاب ۱۹۵هزار تومان 

ثبت سفارش: 09012357069 

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

 

 

 فهرست مطالب

 

fehrest

fehrest

 

 

 

  • نسرین زبردست

عاشقانه ای برای تابستان

نسرین زبردست | يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ق.ظ | ۰ نظر

تو را به قامت بلند زوزهایت می شناسند

به پرتوهای پرفروغ آفتاب

به آب تنی داغ دشت با تن سرد جویبار

و باروری زمین، زیر نگاه های آتشین خورشید

 

تو را به خنکای دلچسب باد

و بازی سرانگشت نسیم

با تن سیز برگ ها می شناسند

به سایه های بیقرار باغ ها

و آرایش شاخه ها

با ریسه های میوه های رنگارنگ

 

تو را به طعم ترش و شیرین لواشک و زردآلو

و نوبرانه های بی تکرار فصل های سال می شناسند

به دل انگیزی غروب های طولانی ات

و خاطره آفرینی جای خالی قدم هایت

 

تو را، ای همه برکت، ای همه سرسبزی

و ای معنی بی پایان بخشندگی

به امتداد روزهای آفتابی ات می ستایم

و هرگاه عقربه های ساعت قلبت

روی دقیقۀ صفر بایستد

و پرندۀ زمان

آخرین ضربان نبض تو را بنوازد

من

در ابتدای جادۀ بارانی مهر

و در آستانۀ پرتکرار تقویم روزها

تولد دوبارۀ تو را

به انتظار خواهم ایستاد

 

به فلم

نسرین زبردست

books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

 

 

  • نسرین زبردست

گزارش جلسۀ انجمن شعر قطب تاریخ: شنبه 1402/4/31

نسرین زبردست | جمعه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر

فصل ها می گذرند، روزها ورق می خورند، عقربه ها به دنبال یکدیگر می دوند تا باز، شنبه ای دیگر و بعدازظهر دل انگیزی دیگر در فصل همیشه سبز تابستان فرارسد و ما بچه های انجمن شعرقطب با جمع شدن در اقامتگاه بومگردی تهمینه، از شعرها، نثرها و نوشته های نو و کهنه مان برای هم بخوانیم.

امروز شنبه است. سی ویکم تیرماه و ما مهمان اجرای خوب خانم زینب ناصری، مجری توانمند برنامه هستیم.

«تا که پرسیدم زقلبم عشق چیست

درجوابم اینچنین گفت و گریست

 

لیلی و مجنون فقط افسانه اند

عشق در دست حسین بن علی است»

جلسۀ امروز با این ابیات عاشورایی آغاز می شود که مناسبت تمام با حال وهوای این ایام محرم دارد. به رسم هرجلسه آقای نجف زاده با غزل دیگری از حافظ آغاز می کنند. ابیات زیبای حافظ با صدای رسای ایشان در گوش تهمینه طنین انداز می شود:

 در راه عشق، وسوسۀ اهرمن بسی است

پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن...

 

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت

همت در این عمل، طلب از می فروش کن»

اگرچه نوبت خسرو وشیرین نظامی است اما آقای موسوی اجرای چند شعرخوانی را به صلاح می دانند؛ بنابراین آقای صباغ زاده با 50 بیت آموزنده از بوستان سعدی پشت میکروفن قرار می گیرند. ابیات سعدی، ساده است و روان مانند آب و در عین حال، محکم، منسجم و اندیشیده. سعدی دراین حکایت منظوم، موضوع «قضاوت» را مطرح کرده است. موضوعی که درفضای مجازی امروز، بسیار عنوان می شود و ما عکس نوشته های زیادی را با مضمون «یکدیگر را قضاوت نکنیم» در کانال های مختلف می خوانیم. سعدی با ارائۀ شاهد مثال های گوناگون، ما را به این ضرب المثل  شیرین فارسی رهنمون می سازد که می گوید: «درِ دروازه را می شود بست، درِ دهان مردم را، نه»:

«کس از دست جور زبان ها نرست

اگر خودنمای است و گر حق پرست...

 

رهایی نیابد کس از دست کس

گرفتار را چاره صبر است و بس»

دیگر نوبت خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجویست داستانی عاشقانه و دلکش از عهد باستان با توضیحات شیوای آقای موسوی. داستانی که هیجانات عاشقانه اش را در هفته های پیشین، پشت سر گذاشته و اکنون به مرحلۀ پیری، پندآموزی و پدرکشی رسیده است. دراین قسمت، معشوقۀ خسروپرویز (شیرین) پس از آن که او را به کسب علم و رعیت نوازی دعوت می کند، لزوم پذیرش شاه از سوی مردم را یادآور می گردد:

«زمین بوسید شیرین کای خداوند!

ز رامش، سوی دانش کوش یک چند...

 

جهان سوزی بس است و جال سازی

تو را بِه، گر رعیت را نوازی...

 

خلایق را چو نیکوخواه گردد      

به اِجماع خلایق، شاه گردد

مصراع «به اجماع خلایق، شاه گردد» یادآور اندیشۀ «انتخاب شاه از سوی مردم» است. باوری که قرن ها بعد با انقلاب مشروطه وارد فضای سیاسی، اجتماعی و ادبی ایران شد و کشمکش های میان مستبدان و آزادیخواهان برای تحقق این آرمان، حوادث خونبار زیادی را در تاریخ ایران رقم زد.

در ادامۀ داستان، خسرو به مشورت با «بزرگ امید» می پردازد تا خواستۀ شیرین را جامۀ عمل بپوشاند. او پس از سؤالات بی پاسخ فلسفی و اندرزهای حکیمانۀ بزرگ امید، دربارۀ دین نوظهور اسلام و همچنین فرزند ناخلفش، شیرویه، پرسش هایی مطرح می کند. بزرگ امید، خسرو را به سازش با هردو دعوت می نماید و برحقانیت نبوت حضرت محمد (ص) صحّه می گذارد:

«مکن بازی، شَها  با دین تازی

که دین، حق است و با حق نیست بازی»

خسرو و شیرین به قسمت غم انگیز خود می رسد. خسرویِ پیر از سلطنت خلع می گردد. شیرویه به جای پدر می نشیند و برای رسیدن به خواستۀ شومش، شبانگاهان جگرگاه پدر را می شکافد و نهانی، پیغامی عاشقانه برای معشوق می فرستد. شیرین برمی آشوبد و داستان تا هفتۀ آینده ناتمام می ماند.

شعرخوانی ها:

بخش شعرخوانی با آقای یپرم آغاز می شود. ایشان چند شعر عاشقانه می خوانند که بعضی ابیاتش برایم جالب است:

«ما سرنوشت مان، گرهش وا نمی شود

چون سرنوشت مشترکی را رقم زدیم»

تکرار واژۀ «سرنوشت» و قرار دادن «گره» برای سرنوشت، به زیبایی به کار رفته است اما تشبیه «معشوق» به «عنکبوت» دربیت زیر، غریب می نماید:

«آن باغ توت بر لب سرخت چه می کند؟

کِی می رسد به دست من، آن شاه توت من؟

 

وقتی دوباره دُور خودش را تنیده است

با تارهای نازک خود، عنکبوت من»

به نظر می رسد اگر سخن سرایی ایشان به گونه ای تنظیم شود که تعبیر «پیله و پروانه» را جایگزین «تاروعنکبوت» نمایند، شعرشان گیراتر و شاعرانه تر گردد.

نوبت آقای عباسی است. ایشان سخن را با ابراز تأسف عمیق از کشته شدن آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی و شروع انحطاط شکوه ایرانی آغاز می کنند و پس از توضیحاتی که دربارۀ قالب شعر می دهند، سروده شان را برایمان می خوانند. از میان ابیات ایشان مراعات النظیر «شاه و وزیر» در بیت:

«غم مخور، کاین وزیر نالایق

روزی ازچشم شاه می افتد»

اندیشه های سیاسی و شاه و وزیر های نالایق گذشته را در ذهنم تقویت می نماید. البته تعبیر زیبای «پلنگ و ماه» هم که پیش از این در شعرفارسی سابقه داشته، در غزل آقای عباسی خودنمایی می کند:

 «صخره صخره، قدم قدم دارم

به تو نزدیک می شوم ای ماه

گرچه آه، این پلنگ مست امشب

از لب پرتگاه می افتد»

پس از آقای عباسی، آقایان اعتقادی، دکترعلمداران و معین جلالی شعرخوانی می کنند. آقای جلالی، شعری از دیوان منوچهری را برگزیده اند با موضوع «شمع» و مدح عنصری، شاعر مداح دربار محمود غزنوی. اشعار آقای اعتقادی و علمداران، آئینی است؛ در وصف واقعۀ کربلا. استاد علمداران ضمن تذکر شیوۀ صحیح عزاداری و داشتن رفتار حسینی، ابتدا سروده ای از «حسامی محولاتی» می خوانند که غزل معروف حافظ را تضمین کرده است:

«شَه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتل ها

 اَلا یا ایهاالساقی، اَدِر کأساً و ناوِلها

 

به غیراز شاه مظلومان، نبینی عاشقی صادق

که عشق، آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها...»

و سپس غزلی از «عمان سامانی» با موضوع «گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) درصحرای کربلا»ارائه می دهند. از این غزل، مصراع ««زن مگو، مرد آفرین روزگار» عجیب بر دلم می نشیند.

ادامۀ شعرخوانی ها:

از خوبی های برگزاری جلسات شعرقطب در بومگردی تهمینه، چای های خوش عطر و طعمی است که آقای کرمانی، مدیریت محترم اقامگاه، در ساغر جانمان می ریزند. باید باشید تا دریابید نوشیدن چای در فنجان های سفالی و در فضای سنتی اما صمیمی و با صفای تهمینه چه لذتی دارد؛ مخصوصاً زمانی که بادها می وزند و شاخه ها درهیاهوی شاد بچه ها می رقصند.

می رویم سراغ ادامۀ شعرخوانی ها با حضور سرکار خانم ریحانه صباغی، از شاعران نوجوان کانون پرورش فکری، آقای محسن نوروزی که عبارت «گرگ باران دیده» درشعرشان بحث برانگیز می شود و آقای احمد حسن زاده. شعر ایشان برای خود داستانی دارد. آن را تحت تأثیر ویدئویی از مناظر زیبا و گردشگری سروده اند و با درآمیختن احساساتشان، نام شهرها و مناطق مختلف را چاشنی شعرشان نموده اند:

 «مقصدم ابرهای بارانی

بی تو در کوچه های تهرانم

 

کهنه ام مثل چارچوب زمان

کهنه چون ارگ گنجعلی خانَم...

 

تن رودم که زخمی سنگم

چون دماوند، خفته درخاکم

 

کشوری در میان چشمانت

نیمه فعال مثل تفتانم»

بیت آخر توجهم را جلب می کند. شاید به خاطرکلمۀ «کشور» که درمصراع اول، شاعر، خودش را به آن شباهت کرده. شاید به خاطر «تفتان» و مراعات النظیرش با «نیمه فعال» و تبادر واژۀ «آتشفشان» به ذهن و شاید برای پارادوکس مفهومی موجود درمصراع اول: (قرارگرفتن کشوری وسیع در محدودۀ تنگ دوچشم).

آخرین نفرات:

خورشید درحال غروب است اما شعرخوانی ها همچنان ادامه دارد. تهمینه کرمانی به دعوت خانم ناصری از راه می رسد و مانند هفتۀ گذشته شعری از «هما میرافشار» می خواند. با نام «سنگ صبور» و از کتاب «گلپونه ها». آقای رضا حسینی از بالا و پایین های زندگی می گویند. آقای یدااللهی، روحیات یک شاعر افسرده را توصیف می کنند و مهندس جهانشیری با غزل آئینی خود به حقیقت عشق اشاره می نمایند:

«حاصل عشق به جز بی سروسامانی نیست

عشق، آن کهنه حدیثی است که تاوان دارد»

از دیگر شاعرانی که امروز شعر آئینی آورده اند، خانم فرامرزی نژاد هستند. پس از ایشان خانم قربانی یکی از سروده های «ناظم حکمت» با موضوع «کودکان جنگ» را می خوانند و سپس آقای خاکشور، شعری طولانی با ابیات:

«من از حقیقت این روشنی خبر دارم

و من که غرق تب و ترس و وحشتم هرشب

نه نور بوده برایم نه شوق بینایی»

تقدیم می کنند.

آخرین سخن سرای امروز تهمینه، آقای محمود شریفی هستند. ایشان سروده ای نیمایی با درون مایه های فلسفی-اجتماعی به همراه دارند. در شعر ایشان دغدغه های ذهنی انسان امروزی مطرح است و کلمات دنیای مدرن مانند «ربات» و «بات» به مختصات زبانی شعرشان راه یافته است. درمجموع، شعر آقای شریفی، شعر خوبی بود که دیر خوانده شد. درلحظات پایانی جلسه. زمانی که هوا تاریک می شود و همه به رفتن می اندیشند. حتی من هم که تا این لحظه فایل صوتی جلسه را برای نوشتن گزارش گوش می دهم، آنقدر خسته ام که دیگر نای نوشتن ندارم و به ذکر ابیات پایانی شعر ایشان اکتفا می کنم:

«شاید این پایان ما

بانگی از آغاز رویای تو باشد ای خدا

تا کدامین نوخدا

با کدامین نوع سلاح

درکدامین طُرفه جنگ

ناگهان بانگی برآید: بینگ بَنگ»

پایان جلسه:

خانم ناصری، اجرای خوبشان را با خواندن یکی از رباعی های زیبای دیوان شمس به پایان می برند و من هم با نوشتن یکی از خوانش های عاشورایی ایشان در پایان گزارشم، دفتر جلسه ی شعر امروز قطب را می بندم:

«باز درجان جهان، یکسره غوغاست حسین

این چه شوری است که از یاد تو برپاست حسین

این چه رازی است که صد شعله فرو مُرد و هنوز

روشن از داغ تو، ظلمت کدۀ ماست حسین»

به قلم: نسرین زبردست

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

 

عکس هایی از اقامتگاه بومگردی تهمینه

و جلسۀ انجمن شعرقطب

تربت حیدریه

 

  • نسرین زبردست

سرای امین

نسرین زبردست | چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر

nasrin zebardast

عکس یادگاری من در عمارت خانه ی امینی (سرای امین)، واقع در خیابان باغسلطانی تربت حیدریه.

پنج شنبه، اول اردیبهشت 1401

این بنا از دوره ی قاجار بر جای مانده است و منزل مسکونی امین التجار، از بازرگانان سرشناس این شهرستان در آن عهد بوده است.

برای من به عنوان یک بازدید کننده ی عادی که خیلی اتفاقی و باعجله از آن مکان دیدن نمودم، حیاط باصفای خانه ی امینی با چشم انداز زیبای گچ بری های ایوانش از خصوصیات منحصر بفرد آن به شمار می رود؛ به خصوص که باوجود بهره مندی از گچ بری ها و سبک معماری عصر قاجار و نیز دیوارها و سنگفرش آجری کف بنا نه تنها فضای آن، خفه و تاریک و دلگیر نیست بلکه بوی خاک، بوی آب،  بوی نمناک برگ های سبز کاج که با آسمان آبی و هوای پاک و تازه ی آنجا ترکیب می شود، حس طراوت و تازگی را در انسان بیدار می کند و هوس نشستن در زیر سایه های سرد درختان و نوشیدن یک فنجان چای داغ را برای او تداعی می نماید .

درباره ی اتاق ها و بخش مسکونی بنا نیز باید بگویم باتوجه به استقرار اداره ی میراث فرهنگی در منزل امینی، آن قسمت تبدیل به بخش اداری شده و حضور کارمندان در آنجا مانع از این شد که نتوانم با خیال راحت و آن گونه که دلم می خواهد از فضای داخلی اتاق ها بازدید کنم و دریابم آیا حس و حال باصفای حیاط و باغچه های گرداگرد آن در درون محیط خانه نیز موج می زند؟ نمی دانم.  تنها درهای چوبی قهوه‌ای رنگ بود با پشتری های سفید که چشم هر بیننده ای را می نواخت.

 با این حال، این حضور چند دقیقه ای و این اشتیاق وصف ناپذیر، مرا به این باور رساند که گاه مکان های قدیمی هم قادرند احساسات خاموش انسان را متبلور سازند و چه بسا ناگفته های بسیاری را با اهلش در میان گذارند.

به قلم: نسرین زبردست

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

ساعت 45میلیونی

نسرین زبردست | چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

ساعت حدود ۴بعدازظهر بود که زنگ گوشی ام به صدا درآمد. خواب آلود نگاهی به صفحۀ موبایلم انداختم و جواب دادم: «بله»

 خانمی آن سوی خط پس از سلام و احوالپرسی با خوشرویی گفت: «شما در تراکنش های بانکی، برنده ی یک ساعت به ارزش ۴۵میلیون تومان شدین. آدرس و مشخصات کامل تونو بگین تا طی 7 یا 10 روز کاری براتون ارسال کنیم».

همان طور که صحبت می کرد از خودم پرسیدم: «کدوم تراکنش بانکی؟»

بعد به یاد رسید خریدهای اینترنتی افتادم که شماره ی تراکنش داشت و به ایمیلم فرستاده می شد. بنابراین آدرس و مشخصاتم را دادم و فقط حواسم بود شماره کارت و اطلاعاتی از این دست را در اختیارش نگذارم. 

وقتی نوشتن مشخصاتم تمام شد، آن خانم ادامه داد: «هر زمان بسته به دست تون رسید مبلغ ۲۸۵ هزار تومن به مأمور پست بپردازید».

با تعجب پرسیدم: "مگه نمیگین من برنده شدم؟"

- بله شما برنده شدین.

- پس اگه برنده شدم چرا باید پول بدم؟

- خب شما ساعت رو برنده شدین اما این ساعت، کارتی داره که قیمتش ۲۸۵ تومنه. اگه بخواین همین کارتو از بیرون بخرین، باید حداقل یک میلیون تومن بپردازین.

-با خودم فکر کردم: «من که اصلاً ساعت لازم ندارم و چرا باید پول به ساعتی بدم که حتی عکسشو ندیدم و هیچ اطلاعی از مشخصاتش ندارم». بنابراین گفتم: «خب پس اگه اینطوریه نمیخواد بفرستین».

با شنیدن این حرف، ناراحت شد. لحن کلامش تغییر کرد و با صدایی که عصبانیت در آن موج می زد گفت: «باشه اصلاً نمی فرستیم» و گوشی را چنان محکم گذاشت که صدایش چند ثانیه ای در گوشم پیچید.

گفتگوی ما تمام شد. موبایل را کنارم گذاشتم و برای لحظاتی به فکر فرو رفتم. از خودم می پرسیدم: «واقعاً این چجور هدیه دادنه؟ اگه اون خانوم راست میگه و ساعت، هدیه است پس چرا میخواد پول بگیره؟ اگه هم اونقدر سخاوتمنده که 45میلیون کادو بده دیگه اون 285 تومن واسش رقمی نیست که درخواست کنه».

بعد این موضوع به ذهنم خطور کرد که شاید این روش هم یک شگرد ماهرانۀ دیگر است برای فروش غیرمستقیم محصولاتشان. شاید قیمت واقعی آن ساعت، بیشتر از 285 تومان نیست و شاید مسائلی همچون برنده شدن در قرعه کشی و کارت همراه ساعت هم فقط بهانه ای باشد برای فروش زیرکانۀ آن و نقد کردن هزینه هایش.

به قلم: نسرین زبردست

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

کتاب ازقصه تامثل: نسرین زبردست

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ | ۰ نظر

 

ازقصه تامثل، نسرین زبردست، خرید اینترنتی، ارسال رایگان

 

      نام کتاب: ازقصه تامثل

       گردآوری و نگارش: نسرین زبردست

       صفحات: 104

       انتشارات: هرمان

       موضوع: ضرب المثل ها و ماجراهایشان

          

    این کتاب، ماجرای 186ضرب المثل کوتاه، مفید و سرگرم کننده ی زبان فارسی است که از کتاب «امثال و حکم» دهخدا انتخابو به زبانی ساده روایت شده است. کتاب دارای سه بخش است؛ یکی بخش ضرب المثل ها که طولانی ترین قسمت کتاب است و دوبخش دیگر به شرح زیر درابتدای کتاب آمده است:

  

    1 - مثل و حکمت و پیشینه ی جمع آوری آنها:

    دراین بخش، توضیحاتی درباره ی معنی ضرب المثل و حکمت، تاریخچه ی آن و...آمده است.

    2 - امثال و حکم و چگونگی نگارش آن:

    این بخش توضیحاتی درباره ی دوره ی چهارجلدی امثال و حکم دهخدا و مباحث مربوط به آن دارد.

    سفارش کتاب

09012357069

           books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

      تلگرام / ایتا

        @booksnz

   

  • نسرین زبردست