رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

رنگین کمان

وبلاگ شخصی نسرین زبردست، نویسنده و صاحب آثار: ازقصه تامثل، مردی برای تمام فصل های ما

۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

مصاحبه

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

گفتگو با نسرین زبردست نویسنده آثار، از قصه تا مثل و مردی برای تمام فصل‌های ما

 

🔹لطفا خودتان را معرفی کنید:

نسرین زبردست هستم، کارشناسی ارشد رشته ی زبان و ادبیات فارسی دارم و در حال حاضر به عنوان نیروی آزاد با غیرانتفاعی فروغ علم همکاری می کنم.

 

🔹چطور شد که به کتاب علاقمند شدید؟

 پدرم از کودکی برای ما زیاد کتاب می خرید. بعضی از آنها نوار کاست هم داشت مثل کتاب های بابا ریش برفی، گردن کج گلابی، بزبز قندی و من داستان این کتاب ها را حفظ بودم. برای کتاب و نویسنده ی آن ارزش خاصی قائل بودم و در ذهنم آنها را افراد بزرگی می دانستم از همان دوران به کتاب علاقمند شدم و قلبا دوست داشتم بنویسم.

 

🔹چطور شد که به عرصه نویسندگی پا گذاشتید،؟

چیزی که باعث شد وارد این حیطه شوم و در عمل به انتشار کتاب دست بزنم، آشنایی با دهخدا و نوشته های او به بهانه ی پایان نامه کارشناسی ارشدم بود. تا به حال دو کتاب منتشر کرده ام. کتاب اولم "ازقصه تامثل" نام دارد موضوع آن ریشه یابی ضرب المثل های فارسی با ذکر داستانک مربوط به آن است. من این مثل ها را از چهارجلد کتاب امثال و حکم دهخدا استخراج کرده ام و با زبان ساده تری بازنویسی نموده ام. کتاب دومم "مردی برای تمام فصل‌های ما"ست و در آن به بررسی زندگی دهخدا و رویدادهای آن از تولد تا تبعید از ایران پرداخته ام و به دلیل اینکه بخشی از زندگی وی در این زمان، به سردبیری صور اسرافیل گذشته است، مقالات طنز و جدی دهخدا را در ۳۲شماره ی صور اسرافیل از نظر محتوا بررسی کرده ام.

 

 🔹کتابی هم در دست چاپ دارید؟ موضوع آن چیست؟

درباره‌ی کتاب سومم از حالا زود است صحبت کنم. فقط همین قدر می گویم که درباره ی دهخدا نیست

 

🔹چطور ایده به ذهنتان می آید؟

تمرکز من فعلا بر روی دهخدا است. چون از دوران دانشجویی با دهخدا و نوشته هایش آشنا شده ام و درحال حاضر هم در همین زمینه مطالعه می کنم بنابراین ایده ام را در زمینه ی کار تحقیقی از دهخدا می گیرم و کاری را که ضروری و مفید ارزیابی می نمایم به صورت کتاب منتشر می کنم. اما درباره ی دیگر نوشته های شخصی ام که جنبه ی تحقیقی ندارد، معمولا یک احساس، یک مفهوم یا یک اتفاق و مناسبت ایده ی نوشتنم می شود.

 

🔹چه اوقاتی از شبانه روز می نویسید؟

نوشته های شخصی ام، بخصوص نوشته های ادبی ام وقت خاصی ندارد. هر وقت واژه ها به ذهنم بیایند، می نویسم اما کار تألیف را فقط در تابستان انجام می دهم زیرا نشاندن واژه ها در کنار هم نیاز به تمرکز و دقت دارد.

 

🔹چه مدت قبل از نوشتن کتاب، تحقیق می کنید؟

تا وقتی حس کنم اطلاعات لازم برای نوشتن را باید گردآوری کنم، وقت می گذارم. معمولا درکنار کارهای مدرسه سه، چهار سال طول می کشد تا همه ی مطالب مورد نیاز را بخوانم و بنویسم و تألیف کنم.

 

🔹اولین مشوق شما برای نوشتن چه کسی بود؟

درباره ی کارهای تحقیقی ام مشوق خاصی نداشتم. تحقیق های دانشگاه و تعریف هایی که اساتیدم از تحقیق هایم می کردند، مشوقم بود. درباره ی نوشته های ادبی ام، خواهرم نجمه اولین مشوق جدی ام بود. بعد در خوابگاه دوستانم مریم و فروغ تشویقم کردند به شب شعر بروم و بخوانم که اتفاقا یکی از نوشته هایم جایزه هم گرفت.

 

🔹ادبیاتی که ما صدها سال است می‌شناسیم، دیگر منسوخ شده و دوره داستان به دلیل ظهور سرگرمی‌های الکترونیکی تمام می‌شود. به نظر شما این سخن درست است؟

هرچند در زمینه ی داستان کار نمی کنم اما معتقدم سرگرمی های جدید و الکترونیکی فعلا نتوانسته جای داستان را بگیرد. هرچیزی مثل، شعر، داستان جایگاه و مخاطب خاص خودش را دارد و دست مایه ی خیلی از سرگرمی ها، فیلم ها و...ریشه در یک داستان یا حتی حکایت دارد. انسان ها قهرمان داستان زندگی خودشان در این جهان هستند از زمانی که سرگرمی های الکترونیکی جدید نبوده داستان وجود داشته و تا زمانی که انسان‌ها بتوانند ماجراهای خودشان را بنویسند یا برای هم تعریف کنند، یا به هرشکل جدیدی ارائه دهند داستان زنده می ماند.

 

🔹خیلی از اهل قلم وقتی نویسندگی را شروع می‌کنند، الگوهایشان نویسنده‌های دیگر است. الگوی شما کیست؟

فکر می کنم الگو ندارم. به شیوه ی خودم می نویسم و کلمات را همانطور که به ذهنم می رسد، جمله بندی و بارها و بارها ویرایش می کنم تا آن چیزی بشود که می پسندم. دوست دارم مثل خودم بنویسم.

 

🔹حرف یا پیشنهادی برای کسایی که در ابتدای این راه هستند، دارید؟

براساس تجربه، معتقدم اگر با اعتقاد قلبی و خلوص نیت قدم در راهی می گذاریم، از تنهایی نترسیم. از کسی توقعی نداشته باشیم و به راهمان ادامه دهیم. مسیر درابتدا تاریک است. دانسته های کم ما و امیدی که فقط می توان به خداوند داشت، نوری اندک فرارویمان می دارد. همان را غنیمت بدانیم و حرکت کنیم.

 

🔹حرف پایانی:

در پایان از سرکارخانم آذرفوقانی و سایر همکارانشان در کتابخانه ی شهیدبهشتی و نیز اعضای محترم انجمن شعرقطب که این مراسم را ترتیب دادند، تشکر و قدردانی می کنم.

 

این گفتگو با سرکارخانم الهام عسکریان،خبرنگارهفته نامۀ پیام ولایت صورت گرفت

از ایشان وهمکاران محترم شان دردفترهفته نامه نیزسپاس گزارم

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

https://www.instagram.com/books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

  • نسرین زبردست

یادداشتی بر کتاب سوءتفاهم اثر آلبرکامو

نسرین زبردست | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ ب.ظ | ۰ نظر

 

    «بدی، آخر و عاقبت ندارد. می چرخد و می چرخد و سرانجام به صاحبش باز می گردد». این پیامی است که من با مطالعۀ کتاب «سوء تفاهم» اثر «آلبرکامو» دریافت نمودم.

    نمایش نامۀ سوء تفاهم ماجرای پسری است به نام ژان که در کودکی به دلایل نامعلوم از خانوادۀ خود جدا و در سرزمینی دور بزرگ شده است. او اکنون پس از سال ها به موطن خود بازگشته و قلب مهربانش می خواهد خانواده اش را خوشبخت سازد. از خانوادۀ قهرمان داستان، مادری پیر و خواهری برجای مانده که صاحب هتلی کوچک در محل سکونت شان هستند و از بخت بد با کشتن مسافران ثروتمند، پول های آنان را به یغما برده و اثری از جنایت هولناک خویش برجای نمی گذارند.

    «ژان» می خواهد قبل از معرفی خود، مادر و خواهرش را بیشتر بشناسد. به همین دلیل به صورت ناشناس برآنان وارد می گرددد و رفتار و حرکات شان را زیر نظر می گیرد. برخلاف موارد قبلی، مادر تمایل چندانی به ارتکاب جنایت ندارد. او در قلبش نسبت به این مسافر تازه وارد، احساس دیگری دارد و شک و دو دلی بر وجودش غالب می گردد اما در نهایت، فرزند دلبند را نمی شناسد و با یکسره کردن کارش در همان شب،  جسد او را به آب های خروشان رودخانه می سپارد.

    روز بعد، دختر درهنگام وارسی مدارک متوجه موضوع می گردد و مادر را آگاه می سازد. پیرزن که یک عمر با کشتن ماهرانۀ مسافرانش امرار معاش می نمود، اکنون قربانی کردن پسر را بر نمی تابد و با غرق نمودن خویش در  رودخانه به پسر بی گناهش ملحق می شود.

    تلخی داستان وجودم را فرا می گیرد و بی اختیار، بیتی از مولانا را زیر لب زمزمه می کنم:

از مکافات عمل، غافل مشو         گندم از گندم بروید، جو ز جو

به قلم: نسرین زبردست

books.nasrinzebardastاینستاگرام:

 

  • نسرین زبردست

ضرب ب المثل: اگربنا به مردن بود من جگرش را هم درمی آوردم

نسرین زبردست | يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر

 

نمونه مطالب کتاب

قسمت برگزیده: اگر بنا به مردن بود من جگرش را هم درمی آوردم

کتاب: ازقصه تامثل

نویسنده: نسرین زبردست

 

امکان خرید کتاب به صورت تک و عمدهyes

هدیه: با خرید کتاب مردی برای تمام فصل های ما، این کتاب (ازقصه تامثل) را هدیه بگیریدangel

 

تلگرام: https://t.me/booksnz

ایتا: https://eitaa.com/booksnz

books.nasrinzebardastاینستاگرام: 

 

  • نسرین زبردست